هشدار در مورد انتقال وجه شبا

هشدار در مورد انتقال وجه شبا

هشدار در مورد انتقال وجه شبا 🔹پول شبا را تا زمانی که به حسابتان ننشسته حتی اگر رسید را هم بهتان نشان دادند قبول نکنید؛ چون خریدار در قسمت شرح انتقال به جای پرداخت دیون یا خرید کالا می تواند مدیریت نقدینگی را درج نماید و وقتی بانک متوجه شود حساب مبدا و مقصد یکسان

تاثیر اقتصاد در فرهنگ

تاثیر اقتصاد در فرهنگ

حسین جعفری نیکو از دیدگاه اسلام آنچه موجب فقر فرهنگی می‌شود فقر اقتصادی است نه بالعکس. فقر فرهنگی عامل فقر اقتصادی نیست، بلکه فقر اقتصادی عامل فقر فرهنگی است، همانطور پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «مَن لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ»، «برای هر کس که معاشی نباشد، معادی نیز نمی‌باشد» بنابراین

داستان موسی و شبان

داستان موسی و شبان

حضرت موسي در راهي چوپاني را ديد كه با خدا سخن مي‌گفت. چوپان مي‌گفت: اي خداي بزرگ تو كجا هستي, تا نوكرِ تو شوم, كفش‌هايت را تميز كنم, سرت را شانه كنم, لباس‌هايت را بشويم پشه‌هايت را بكشم. شير برايت بياورم. دستت را ببوسم, پايت را نوازش كنم. رختخوابت را تميز و آماده كنم. بگو

معلم و كودكان

معلم و كودكان

كودكان مكتب از درس و مشق خسته شده بودند. با هم مشورت كردند كه چگونه درس را تعطيل كنند و چند روزي از درس و كلاس راحت باشند. يكي از شاگردان كه از همه زيركتر بود گفت: فردا ما همه به نوبت به مكتب مي‌آييم و يكي يكي به استاد مي‌گوييم چرا رنگ و رويتان

داستان خرگوش پير و فيل‌ها 

داستان خرگوش پير و فيل‌ها 

 آورده اند که : در زمانهای قدیم، در جنگلی، چشمه ای بود که آب خنک و زلالی داشت. عده ای خرگوش در اطراف آن چشمه زندگی می کردند. آنها هر وقت تشنه می شدند، کنار چشمه می رفتند و از آب آن می نوشیدند. خرگوشها زندگی خوب و آرامی داشتند، تا اینکه روزی، گروهی فیل به آن

حکایت دو گنجشک از کتاب کلیله و دمنه

حکایت دو گنجشک از کتاب کلیله و دمنه

روزی، روزگاری، دو گنجشک، لانه ای در سوراخی بالای دیوار یک خانه داشتند. دوران زندگی دو گنجشک در آن جا به خوبی و خوشی سپری میشد. پس از مدتی آن دو گنجشک، فرزندی را به دنیا آوردند و خوشحال و خرم شدند. یک روز که گنجشک پدر در جستجوی غذا از لانه بیرون رفته بود؛

حکایت قضاوت عجولانه

حکایت قضاوت عجولانه

در زمان های قدیم، یک مرد و یک زن در کشور هند زندگی می کردند که فرزند دار نمیشدند. از این رو مرد به فکر افتاد. او صبح به بازار رفت و میمونی را خرید تا شادی را از این طریق بر خانه حکمفرما کند. زن و مرد مثل بچه ی خود به میمون علاقه

حکایت دروغگویی از کتاب کلیله و دمنه

حکایت دروغگویی از کتاب کلیله و دمنه

بازرگان فقیری بود که قصد سفر داشت. تنها داشته ی او صد من آهن بود که به رسم امانت در خانه دوستش گذاشت و رفت ولی دوستش پس از فروختن این امانت، پولش را خرج کرد. یک روز، بازرگان به قصد طلب آهن به خانه ی دوستش رفت. مرد گفت:در انبار خانه ام از آهن

حکایت موش آهن خوار

حکایت موش آهن خوار

آورده‌اند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت. صد من آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت. اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد. بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت. مرد گفت: آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم، اما

 حکایت دوم گوسپند قربانی

 حکایت دوم گوسپند قربانی

آورده اند که زاهدی از جهت قربان گوسپندی خرید، در راه قومی بدیدند، طمع کردند و با یکدیگر قرار دادند که او را بفریبند و گوسپند بِبَرند. پس یک تن از پیش درآمد و گفت:‌ ای شیخ این سگ از کجا می‌آری. دیگری بدو بگذشت و گفت: شیخ مگر عزم شکار دارد؟ سیّم بدو پیوست