سیاست و صداقت؛ دو دوست قدیمی که هرگز همدیگه رو ندیدن

سیاست همچنان در حال رشد و نفوذ بود، در حالیکه صداقت هر روز لاغرتر میشد و بیشتر در کنج کتابها و خاطرهها جا میگرفت. گاهی مردم یادش میافتادن، مثلاً وقتی اینترنت قطع میشد یا قبضها دو برابر میشد، اما بعد دوباره میگفتن: «بیخیال، سیاست همینه دیگه!»
سیاست و صداقت؛ دو دوست قدیمی که هرگز همدیگه رو ندیدن! به قلم حسین جعفری نیکو
روزی روزگاری، در سرزمینی دور — نه اونقدر دور که خبری ازش نرسه و نه اونقدر نزدیک که بشه براش کاری کرد — سیاست و صداقت تصمیم گرفتن با هم چای بخورن. صداقت، مثل همیشه با لباس سفید و چهرهای شفاف آمد، در حالیکه سیاست با کتوشلواری رنگ عوضکن و لبخندی تا بناگوش، که معلوم نبود از سر دوستیست یا تمرین برای دور بعدی انتخابات.
صداقت گفت: «دلم برات تنگ شده، خیلی وقته ندیدمت.»
سیاست قهقهه زد و گفت: «آره، چون هروقت من میام، تو معمولاً مرخصیای، یا توی انبارِ ارزشهای فراموششدهای!»
صداقت لبخند تلخی زد. «راست میگی. از وقتی تو محبوب شدی، من فقط تو کتابهای قدیمی و بعضی پیامکهای مادرانه پیدا میشم.»
سیاست سرش را خاراند و گفت: «خب، مردم واقعیت رو دوست ندارن. اگه همهچیزو صاف و پوستکنده بگی، میرن دنبال کسی که بتونه قشنگ دروغ بگه!»
صداقت با نگاهی پدرانه گفت: «اما تو قول دادی وقتی بزرگ شدی، مثل من باشی!»
سیاست با لبخندی موزیانه جواب داد: «قول دادم، ولی خب… اون موقع توی کمپین بودم!»
از آن روز، سیاست همچنان در حال رشد و نفوذ بود، در حالیکه صداقت هر روز لاغرتر میشد و بیشتر در کنج کتابها و خاطرهها جا میگرفت. گاهی مردم یادش میافتادن، مثلاً وقتی اینترنت قطع میشد یا قبضها دو برابر میشد، اما بعد دوباره میگفتن: «بیخیال، سیاست همینه دیگه!»
و اینگونه شد که سیاست و صداقت، مثل آب و روغن، هرگز با هم قاطی نشدن؛ ولی هنوز توی قصهها با هم چای میخورن — البته اگه سیاست اجازه بده!
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 6 در انتظار بررسی : 6 انتشار یافته : 0