🩸 گلایههای یک شهید؛ امانتی که بر زمین مانده است

ای همرزمان دیروز، مسئولان امروز!
به یاد دارید در سنگرها، نان خشک را با لبخند قسمت میکردیم و از بیآبی گلایه نمیکردیم چون امید به خدا داشتیم؟ حال چرا امروز در پشت میزها و صندلیهایتان، به جای همدلی، به رقابتهای سیاسی و سهمخواهی گرفتار شدهاید؟
شهید شدن ما پایان راه نبود، آغاز مسئولیت شما بود. اما گویی خون ما را تنها برای سخنرانیها و سالگردها به یاد میآورید، نه برای عمل به آنچه بر دوشتان امانت گذاشته شد
من شهیدی از جبهههای خاک و خونم؛ روزهایی که زندگی و آیندهام را در میدان جنگ جا گذاشتم تا شما بمانید و برای مردمی که دوستشان داشتیم، فردایی روشن بسازید. اما امروز، از پس سالها، وقتی به جامعه نگاه میکنم، در دل غبار غربت، تنها یک گلایه دارم: چرا آرمانهایمان فراموش شد؟
ما خون دادیم تا عدالت برپا شود، اما امروز تبعیض، بیقانونی و ویژهخواری مثل زخم کهنهای بر پیکر مردم نشسته است. ما جنگیدیم تا سفرهها پر شود، اما سفرهی بسیاری از خانوادهها روزبهروز کوچکتر میشود. ما جان دادیم برای صداقت، اما امروز دروغ و تزویر بر صندلیهای قدرت جا خوش کرده است.
ای همرزمان دیروز، مسئولان امروز!
به یاد دارید در سنگرها، نان خشک را با لبخند قسمت میکردیم و از بیآبی گلایه نمیکردیم چون امید به خدا داشتیم؟ حال چرا امروز در پشت میزها و صندلیهایتان، به جای همدلی، به رقابتهای سیاسی و سهمخواهی گرفتار شدهاید؟
شهید شدن ما پایان راه نبود، آغاز مسئولیت شما بود. اما گویی خون ما را تنها برای سخنرانیها و سالگردها به یاد میآورید، نه برای عمل به آنچه بر دوشتان امانت گذاشته شد.
ای مردم!
آرمان شهدا زنده است، اگر شما بخواهید و نگذارید هیچ قدرتی، هیچ جناحی و هیچ بیعدالتی بر آن سایه بیفکند. ما رفتهایم، اما نگاهمان هنوز بر شماست. مبادا فداکاریهایمان تنها در قاب عکسها بماند و حقیقتش در ازدحام روزمرگیها فراموش شود.
پایان
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0