تاریخ انتشار : سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ - ۷:۲۹
کد خبر : 5739

کاروان خاموش درد؛ خروج زنان بهمئی از لیکک تا دشت‌های خوزستان

کاروان خاموش درد؛ خروج زنان بهمئی از لیکک تا دشت‌های خوزستان

این نوشته یک گلایه نیست؛ یک هشدار اجتماعی است.
هشداری به همه مسئولانی که سال‌هاست چشم بر حقیقت بسته‌اند:
مردم بهمئی از سفره خالی خسته شده‌اند،
از سکوت و بی‌برنامگی خسته شده‌اند،
از اینکه مادرانشان بار فقر را بر دوش بکشند خسته شده‌اند.

 

یادداشتی از پایگاه خبری عصر زنگی

امروز صبح، همچون هر روز، مسیر ورودی شهر لیکک تا دروازه‌ قرآن را پیاده‌روی کردم؛ مسیری که همیشه برایم نماد آرامش، تنفس صبحگاهی و آغاز یک روز تازه بود. اما این‌بار، عرقی که بر پیشانی‌ام نشست نه از گرمای ورزش که از سنگینی صحنه‌ای بود که دیدم؛ صحنه‌ای تلخ، سنگین و شرم‌آور.

کاروانی از خودروها، یکی پس از دیگری، از دروازه شهر خارج می‌شدند؛ در دل سحر، در تاریکی صبح، با زنانی که چهره‌هایشان را پوشانده بودند تا کمتر شناخته شوند. زنانی که مادران این شهرند، دختران این خاک‌اند، سرمایه‌های انسانی و اجتماعی این دیارند. اما امروز، نه برای کار آبرومندانه‌ای که در شأن آنان باشد، بلکه برای گوجه‌چینی در دشت‌های خوزستان راهی می‌شدند؛ آن‌هم با چنین انبوه و چنین سکوتی که بیشتر شبیه تشییع سرمایه‌های یک شهرستان بود تا حرکت روزمره کارگری.

آری، آنان می‌روند، چون نمی‌خواهند ظهر که به خانه برمی‌گردند، شرم سفره خالی را تحمل کنند. می‌روند چون نمی‌خواهند فرزندانشان گرسنگی، بدهکاری و نداری را لمس کنند. می‌روند چون «مسئولان» نرفتند، «نمایندگان» نرفتند، «استانداران و فرمانداران» نرفتند تا مشکلات این مردم را ببینند و چاره‌ای برایش بیابند.

درد این نیست که زنان کار می‌کنند؛ کار افتخار است.
درد این است که سیستم، ساختار و مدیریت ناکارآمد، زنان یک شهرستان را به مرز بیگاری کشانده است.

درد این است که به جای ایجاد اشتغال پایدار، زیرساخت اقتصادی، صنایع کوچک، میدان کارِ رسمی و آبرومند، چشم‌ها را بسته‌اند و سال‌هاست که فقر در این دیار ریشه دوانده است.

درد این است که همان مادرانی که باید در امنیت، آرامش و مراقبت از خانواده باشند، امروز در تاریکی صبح، تنهایی به دشت‌ها سپرده می‌شوند؛ و کسی از مسئولان نیست که پاسخ دهد چرا شهرستانی با این حجم ظرفیت، با این جوانان، با این موقعیت جغرافیایی، باید زنانش را این‌گونه روانه دشت‌های غرب و جنوب کند.

ما بهمئی‌ها همیشه غیرت‌مند زیسته‌ایم.
همیشه پای حیثیت و ناموس و عزت مردممان ایستاده‌ایم.
اما امروز، آنچه می‌سوزاند «بی‌غیرتی مردم» نیست؛
بی‌توجهی مسئولان است.
بی‌تفاوتی تصمیم‌گیران است.
بی‌برنامگی مدیرانی است که سال‌هاست این مردم را فراموش کرده‌اند.

این وضعیت شایسته مردم بهمئی نیست.
شایسته مادران ما نیست.
شایسته دختران این سرزمین نیست.

اگر امروز صدای این صحنه‌ها شنیده نشود، فردا دیگر چیزی برای گفتن، اعتراضی برای بیان، و امیدی برای ساختن باقی نخواهد ماند.

این نوشته یک گلایه نیست؛ یک هشدار اجتماعی است.
هشداری به همه مسئولانی که سال‌هاست چشم بر حقیقت بسته‌اند:
مردم بهمئی از سفره خالی خسته شده‌اند،
از سکوت و بی‌برنامگی خسته شده‌اند،
از اینکه مادرانشان بار فقر را بر دوش بکشند خسته شده‌اند.

بهمئی سزاوار احترام، کار، امنیت، اشتغال و آینده‌ای روشن‌تر از این تصویر تلخ سحرگاهی است.

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 1 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.