درود بر آقای خلیلی اگر ما مردانی چون آقای خلیلی در بهمیی و نسل جدید داشته باشیم خیال مان راحت بود از آینده استانمون پیش رفت منطقه مون
بازخوانی یک دوران؛ روایت ناگفته طلوع آموزش در بهمئی / از استیصال دهه ۵۰ تا بذر امیدی که دههها بعد به ثمر نشست / نقش سپاه دانش و اراده مردمی در گذار تاریخی ایل سترگ بهمئی از محرومیت به مسیر توسعه

در این روایت تاریخی – اجتماعی کمنظیر، علینقی خلیلی، مسئول وقت آموزشوپرورش بخش بهمئی در سال ۱۳۵۴، تصویری زنده و عمیق از تلاشهای اولیه برای استقرار سپاه دانش در روستاهای محروم ایل بهمئی ارائه میدهد؛ تلاشی که در بستر نبود امکانات، اما با پشتوانه ایمان، جسارت و همراهی مردم فرهیخته منطقه، مسیر آینده توسعه فرهنگی و علمی این دیار را بنیان نهاد. این نوشتار بازروایی ادبی و تخصصی همان خاطرات است؛ روایتی که بهحق میتوان آن را «سند آغاز یک نهضت» در بهمئی نامید.
روایتی باز آفرین و بازنویسی شده از حاج علینقی خلیلی
به یاد گذشتهای نه چندان دور، اما سرشار از صلابت و رنج، امروز که با حالی بیمار اما با ذهنی بیدار بر بالین نشسته بودم، خاطرهای از ژرفای سالهای دور مرا با خود برد؛ سالهایی که نخستین شرارههای رهایی از محرومیت در ایل سترگ و نجیب بهمئی جرقه زد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی عصر زنگی ،سال ۱۳۵۴ بود؛ روزگاری که من مسئولیت آموزشوپرورش بخش بهمئی – مستقر در کت – را بر دوش داشتم. نیروی جوانی در رگهایم جاری بود، اما امکانات، اندک و ناچیز؛ و در برابر چنان مردمی بزرگوار و باکرامت، این نابرابری برای من چیزی جز رنج و استیصال نبود. هر روز به دری میزدم، شاید گشایشی، شاید رحمتی، شاید روزنهای از امید پدیدار شود.
در یکی از همان روزهای پرتلاطم، پستچی با چند نامه از آموزشوپرورش دهدشت وارد دفتر شد. نامهها را یکبهیک گشودم. اما یکی از آنها ضربان تندتری بر قلبم افکند:
ابلاغ شده بود که ۱۴ نفر از نیروهای سپاه دانش – همراه با تمامی ملزومات اولیه آموزشی – باید هرچه سریعتر تحویل گرفته شده و در مناطق محروم بخش بهمئی مستقر شوند.
آن لحظه، ذهنم میدان جدال بیم و امید شد. بیم از آنکه مردم، آماده پذیرش چنین تغییری نباشند؛ و امید از آنکه روحیه پاک و فهیم این مردم، مرا یاری دهد تا با آموزش، دری به سوی آینده باز شود. ساعتی با خود جنگیدم تا سرانجام با توکل بر خداوندی که یاریگر نیتهای پاک است، تصمیم خود را گرفتم.
صبح فردا به دهدشت رفتم. دو روز تمام میان آموزشوپرورش کهگیلویه و انبار تجهیزات در رفتوآمد بودم تا ۱۴ نفر سپاه دانش را همراه با وسایل اولیه – تختهسیاه، گچ، چادر سفید، زیلو، چراغ علاءالدین و تغذیه کافی – تحویل بگیرم.
نفرات را با مینیبوس و تجهیزات را با کامیون راهی کت کردم؛ و این آغاز سفری بود که بعدها تاریخ فرهنگی بهمئی را دستخوش تغییر کرد.
روز بعد توزیع و استقرار معلمان را از پل نورون و روستای مرحوم کا یالیاس آغاز کردم. سپس آبگرمک، دلیچمن و رودتلخ.
اما اولین طلیعه امید در طایفه فهیم و فرهیخته دهه محمد جلوهگر شد؛ جایی که در منزل ملا موسی، گویی پیراهن عافیت بر تنم پوشانده شد.
آن روزها ضربالمثلی در میان مردم رواج داشت:
«بیسیم لُری قوی است!»
و چنان هم بود؛ پیش از ورود ما، خبرمان به هر روستا رسیده بود و با استقبال گرم و پرمِهر مردم مواجه میشدیم.
شبی که میهمان منزل شادروان کا حسین پرون در شانبچه بودم، برق شادی را در چشمان مردمی دیدم که سالها طعم سختی چشیده بودند، اما اکنون امیدی نو در دل داشتند. ساکن آن خانهها که روزگاری سنگر تفنگ و فشنگ بودند، اینبار با اشتیاق به تختهسیاه و گچ و چادر سفید مینگریستند.
و من از خود میپرسیدم:
چه معجزهای رخ داده که مردمی جنگاور، امروز چنین عاشقانه مشتاق معلم و مدرسهاند؟
اما پاسخ را روز بعد در گفتوگو با بزرگان طایفه علادینی یافتم. مردانی چون شادروان کا حسین پرون، کا کوهیار پیرامون، ملا کریم برزین و ملا موسی تیژده، بیپرده و بیتعارف میگفتند:
«ما چه کم داریم؟ چرا فرزندان ما نباید دکتر و مهندس و کارمند شوند؟ چرا آینده ما باید در غبار تفنگ بماند و از نور قلم محروم بمانیم؟»
آن سخنان، نه فقط یک درخواست، بلکه فریادی از عمق یک قوم بود.
آنجا فهمیدم که این مردم، پیش از آمدن ما، تصمیم خود را گرفته بودند:
قلم به جای تفنگ، گچ به جای فشنگ، و تختهسیاه و چادر سفید به جای سنگرهایی که بوی خون میداد.
و چنین شد که آن تصمیم جمعی، تبدیل به درختی تناور گردید؛ درختی که نخستین میوهاش در اوایل دهه هفتاد چیده شد و تا امروز سایهاش بر سر ایل بهمئی گسترده است.
نعمتی که روزی بذرش را در دل محرومیت کاشتیم، امروز «درخت نوبخت» و «ثمره سعادت» این قوم شریف است.
اکنون که سالها از آن روزگار گذشته است، من – خادم دیروز و دعاگوی امروز – همچنان چشم به راه توفیق علمی فرزندان این دیارم؛ فرزندانی که بر شانههای رنج گذشته، به آیندهای روشن گام گذاشتهاند.
ایامتان به خیر و نیکی
علینقی خلیلی
خبرنگار: حسین جعفری نیکو
پایگاه خبری تحلیلی عصر زنگی
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 1