سیاست در ادبیات فارسی؛ از شاهنامه تا مشروطه

سیاست در ادبیات فارسی، بخشی جدا نشدنی از تاریخ اندیشه ماست. از فردوسی تا حافظ، از سعدی تا شاعران مشروطه، سیاست در بطن شعر و نثر فارسی جریان داشته است؛ گاه در لباس پند و حکمت، گاه در قالب کنایه و اعتراض، و گاه در میدان مبارزه روشنفکری.
در روزگاری که سیاست از معنا و اخلاق تهی شده، بازخوانی ادبیات کلاسیک فارسی به ما میآموزد که قدرت بدون عدالت، حکومت بدون مردم، و سیاست بدون اخلاق، هرگز پایدار نخواهد ماند.
سیاست در ادبیات فارسی؛ از شاهنامه تا مشروطه
نویسنده: حسین جعفری نیکو
ادبیات فارسی، تنها جلوهگاه خیالپردازیهای عاشقانه و توصیف طبیعت نیست؛ بلکه بستری قدرتمند برای اندیشهورزی، نقد اجتماعی و بیان دغدغههای سیاسی است. در طول قرون، بزرگان ادب فارسی چون فردوسی، سعدی، حافظ، مولوی و شاعران عصر مشروطه، با زبان شعر و نثر، قدرت را نقد کردهاند، عدالت را ستودهاند و از رنج مردم در برابر ظلم و استبداد سخن گفتهاند. سیاست در ادبیات فارسی نهفته است؛ گاه در لفافهای از نماد و کنایه، و گاه آشکار و بیپرده.
سیاست در شاهنامه فردوسی
شاهنامه، اثری بنیادین در ادبیات حماسی ایران، در کنار بازسازی اسطورههای ملی، حامل یکی از ژرفترین تحلیلهای سیاسی در ادبیات فارسی است. فردوسی، که خود در دورهای از بحران سیاسی، تجزیه حکومتها و بیثباتی زندگی میکرد، دغدغههایی فراتر از جنگ و شجاعت داشت. او در قالب داستان پادشاهان و پهلوانان، مفاهیمی چون عدالت، مشروعیت سیاسی، حقوق مردم، عاقبت ظلم، شایستهسالاری و خطر خودکامگی را به نمایش میگذارد.
داستان ضحاک با سرکوب مردم و سلطهی وحشیانهاش، نمادی از استبداد و پایمال شدن حقوق مردم است. در برابرش، کاوه آهنگر بهعنوان نماد قیام مردمی در برابر استبداد قد علم میکند. اینجاست که شاهنامه، به شکلی عمیق به سیاست و مفهوم حکومت مشروع و مقبول مردم ورود میکند. کیخسرو نیز بهعنوان پادشاهی عدالتمدار، نمادی از سیاست انسانی و متعهد است که قدرت را نه ابزار تسلط، بلکه وسیله خدمت به مردم میداند.
سعدی؛ آموزگار سیاست اخلاقی
در قرن هفتم هجری، سعدی شیرازی با نگاهی واقعگرایانه و اخلاقمدار به سیاست مینگرد. گلستان و بوستان او سرشار از حکایات، پندها و تذکراتی است که خطاب به پادشاهان و صاحبان قدرت بیان شده است. سعدی معتقد است که «ملک بیعدل، ویران گردد» و حکومت بدون مردمداری، در دل مردم جایی ندارد.
او میگوید:
«جهانداری آن است و سلطانی
که باشد به خلق جهان مهربان»
در حکایاتش میخوانیم که ظلم شاه به رعیت، مایه زوال سلطنت است و هیچ قدرتی بدون رضایت دل مردم پایدار نمیماند. سعدی سیاست را بیاخلاق معنا نمیکند. بلکه پادشاه را پدر مردم میداند، نه مالک آنان.
حافظ؛ شاعر آزادی و نقد قدرت
حافظ شیرازی، گرچه زبان تغزل، عرفان و نمادگرایی دارد، اما نقد اجتماعی و سیاسی در جایجای اشعارش موج میزند. حافظ همواره از ریاکاری درباریان، فساد مذهبی و فریبکاری صاحبان قدرت انتقاد میکند. او با زبانی پیچیده اما گزنده، ساختارهای قدرت را به چالش میکشد.
«واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند»
در واقع، حافظ در کنار عارف و عاشق، یک «شاعر معترض» است؛ صدای خفته مردم در عصر فریب و فساد. او با هوشمندی، سیاست را با عرفان، آزادی را با اخلاق، و نقد قدرت را با ظرافت در هم میآمیزد.
مولوی؛ حکمت سیاسی در قالب عرفان
مولانا جلالالدین بلخی، اگرچه بیشتر به عنوان عارف شناخته میشود، اما در مثنوی معنوی، پر از آموزههای اجتماعی و حتی سیاسی است. او قدرت را آزمون الهی میداند و بارها به ظلم پادشاهان، خطر غرور حاکمان و لزوم پاسخگویی آنان در برابر خلق خدا اشاره میکند.
او میگوید:
ای برادر تو همه اندیشهای
مابقی تو استخوان و ریشهای
مولانا در داستانهای اخلاقیاش، بارها نشان میدهد که حاکم باید اهل اندیشه، انصاف، و فروتنی باشد. در دنیای او، سیاست اگر با عشق، اخلاق و معنا همراه نباشد، جز نابودی چیزی به همراه ندارد.
انقلاب مشروطه؛ نقطه عطف سیاست در شعر فارسی
با آغاز جنبش مشروطه در اوایل قرن ۱۴ هجری، شعر فارسی به اوج صراحت سیاسی خود رسید. شاعران چون میرزاده عشقی، ملکالشعرای بهار، عارف قزوینی، ایرج میرزا و دیگران، زبان شعر را به ابزاری برای بیداری اجتماعی و اعتراض سیاسی تبدیل کردند. دیگر از کنایه و نماد خبری نبود؛ مردم، آزادی، قانون، مجلس، عدالت و نقد استبداد محور شعرها شد.
برای نخستینبار، سیاست نه در قالب پند به شاه، بلکه در قالب دفاع از حقوق ملت مطرح شد. ادبیات مشروطه، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری اندیشه سیاسی نوین ایرانیان داشت.
نتیجهگیری
سیاست در ادبیات فارسی، بخشی جدا نشدنی از تاریخ اندیشه ماست. از فردوسی تا حافظ، از سعدی تا شاعران مشروطه، سیاست در بطن شعر و نثر فارسی جریان داشته است؛ گاه در لباس پند و حکمت، گاه در قالب کنایه و اعتراض، و گاه در میدان مبارزه روشنفکری.
در روزگاری که سیاست از معنا و اخلاق تهی شده، بازخوانی ادبیات کلاسیک فارسی به ما میآموزد که قدرت بدون عدالت، حکومت بدون مردم، و سیاست بدون اخلاق، هرگز پایدار نخواهد ماند.
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 19 در انتظار بررسی : 19 انتشار یافته : 0