
حکایت در ضعف و پیری
مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد که مرا به عمر خویش بجز این فرزند نبوده است، درختی درین وادی زیارتگاهست که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند، شبهاي دراز در آن پای درخت به حق بنالیدهام تا مرا این فرزند بخشیده است. شنیدم که پسر