آموزش سواد رسانهای عمری طولانی ندارد؛ ولی در همین دوران نسبتاً کوتاه، شاهد ارائه الگوها، مدلها و محتواهای گوناگونی توسّط افراد، نهادها، مؤسّسات خصوصی، دولتی و دانشگاهی بودهایم. اکثر کسانی که به طرّاحی الگوهای آموزش سواد رسانهای دست زدهاند، به منظور تسهیل در آموزش، با طرح و پیشنهاد چند سؤال کلیدی کوشیدهاند تا فراگیر را از خلاء خارج کنند و او را در مسیری مناسب برای رسیدن به مهارت نقد هوشمندانه پیامهای رسانهای قرار دهند. به بیان دیگر، این سؤالات به گونهای طراحی شده است که به منزله سکّوی پرشی عمل میکند و جستجو برای پاسخ دادن به آنها، تحلیلگر را وارد فضای «نقد و بررسی هوشمندانه پیام» خواهد کرد.
ایدۀ اصلی برای چنین آغازی، از آنجا ناشی میشود که منتقدین رسانه معتقدند رسانههای تصویری به ویژه تلویزیون، میتواند انسان آگاه را به تعبیر انگلیسیها، به یک «سیب زمینی لمیده بر مبل» تبدیل کند. روشن است که یک سیب زمینی، هیچ گونه سؤالی ندارد! سؤال و به ویژه سؤال هوشمندانه، میتواند آدمی را مجدّداً از سیب زمینی بودن خارج کند.