تاریخ انتشار : یکشنبه 4 می 2025 - 10:57
کد خبر : 2285

باز هم تاکید می‌کنم من کاملاً مخالف باورهای حضرت سعدی دربارۀ زن هستم، لطفاً چنین برداشتی نکنید! هدف از نوشتن یادداشت زن از نگاه سعدی تنها اشاره به این بخش از ادب فارسی بود. خوش‌بختانه ما اکنون از آن مرحله گذشته‌ایم و چنین نگاهی جایی در ادبیات معاصرمان ندارد. البته شخصیت اصلی رمان سلوک محمود دولت‌آبادی هم چنین نگاهی به زن دارد، ولی در حیطۀ نقد ما نیست و نویسنده تنها از آن مرد استفاده کرده تا این نگاه به زن را هم نشان دهد. شما شعر سعدی در مورد زن بیت دیگری خوانده‌اید که بخواهید این‌جا مطرح کنید؟ اگر گلستان را خوانده‌اید، درباره جایگاه زن در گلستان سعدی هم نظرتان را بنویسید.

زن در شعر سعدی

زن در شعر سعدی

آیا زن‌ستیزی در شعر سعدی وجود دارد؟ آیا می‌توانیم اشعار ضد زن سعدی را با معیارهای اخلاقی امروز نقد کنیم؟ ریشۀ زن‌ستیزی در شعر فارسی از کجاست؟ زن از نگاه سعدی خوب است یا بد؟! من در این موضوع صاحب‌نظر نیستم و نمی‌توانم حرف موثقی بزنم. چندین مقاله علمی-پژوهشی در این زمینه نوشته شده و

زن از نگاه سعدی؛ زن خوب و زن بد در شعر سعدی

آیا زن‌ستیزی در شعر سعدی وجود دارد؟ آیا می‌توانیم اشعار ضد زن سعدی را با معیارهای اخلاقی امروز نقد کنیم؟ ریشۀ زن‌ستیزی در شعر فارسی از کجاست؟ زن از نگاه سعدی خوب است یا بد؟! من در این موضوع صاحب‌نظر نیستم و نمی‌توانم حرف موثقی بزنم. چندین مقاله علمی-پژوهشی در این زمینه نوشته شده و می‌توانید برای اطلاعات بیشتر آنها را بخوانید.

تنها به یک نکته می‌خواهم اشاره کنم: (به‌نظر من) نمی‌توان نوشته‌های چند قرن پیش را با معیارهای مدرن نقد کرد. یعنی وقتی می‌خواهیم نظر سعدی دربارۀ زن را نقد کنیم، باید اصول همان بازۀ زمانی را مدنظر داشته باشیم. نمی‌شود اشعار سعدی دربارۀ زن خوب و زن بد را خواند و نتیجه‌گیری کرد که او شخصیتی نامناسب داشته است.

البته باز تاکید کنم که این نظر من به‌عنوان یک مخاطب سادۀ ادبیات است و ممکن است شما با من هم‌عقیده نباشید. شما هم می‌توانید پس از مطالعۀ این پست، در بخش دیدگاه‌ها نظرات‌تان را در این‌باره بنویسید تا همه بخوانیم.

 

منبع این نوشته

اشعار این نوشته از حکایت‌های 16 و 17 بوستان سعدی انتخاب شده‌اند. نسخۀ بوستان مورد استفاده هم شرح بوستان دکتر محمد خزائلی، چاپ دوم 1353، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات جاویدان است. شاید اشعار در تصحیح‌های دیگر اندکی تفاوت داشته باشند.

 

زن خوب در شعر سعدی

از حکایت 16 بوستان سعدی شروع می‌کنم و چند بیت را می‌نویسم. هرجا هم احساس کنم نیاز به توضیح هست، در حد آگاهی خودم چیزهایی خواهم نوشت.

 

زنِ خوبِ فرمان‌بَرِ پارسا … کند مردِ درویش را پادشا

بُرو پنج نوبت بزن بر درت … چو یاری موافق بود در برت

پنج نوبت بر در زدن نشانه‌ای بوده از بزرگی و مقام، و معمولاً این کار را بر در کاخ پادشاهان انجام می‌دادند که در پنج نوبت در شبانه‌روز نقاره‌ای می‌نواختند. اگر می‌خواهید در این‌باره بیشتر بخوانید و شاهدمثال‌ها را هم ببینید، مدخل «پنج نوبت» را در لغت‌نامۀ دهخدا نگاه کنید.

همه‌روز اگر غم خَوری، غم مدار … چو شب غم‌گساری بود در کنار

کِرا خانه آباد و هم‌خوابه دوست … خدا را به‌رحمت نظر سوی اوست

شاید نیازی به توضیح نباشد؛ در بیت بالا منظور این است که هرکس که خانه‌ای آباد و همسری مهربان داشته باشد مورد لطف و رحمت خداوند قرار گرفت است.

چو مَستور باشد زنِ خوب‌روی … به‌دیدارِ او در بهشت است شوی

مستور یعنی پوشیده، و شوی هم که همان شوهر است! یعنی اگر زنِ خوشگلِ خوش‌حجاب داشته باشید، هربار که او را می‌بینید راهی بهشت می‌شوید!

توضیح مهم: من با مطالب مطرح‌شده در یادداشت زن از نگاه سعدی موافق نیستم و هدفم آشنایی خوانندگان با این بخش از شعر فارسی است.

کسی برگرفت از جهان کامِ دل … که یک‌دل بود با وی آرامِ دل

اگر پارسا باشد و خوش‌سَخُن … نگه در نکویی و زشتی مکن

سَخُن همان سخن است در تلفظ قدیم. منظور بیت هم این است که وقتی زن پارسا و خوش‌سخن باشد دیگر زیبایی و زشتی ظاهری او ملاک نیست.

زنِ خوش‌منش، دلستان‌تر که خوب … که آمیزگاری بپوشد عیوب

ببرد از پریچهرۀ زشت‌خوی … زنِ دیوسیمای خوش‌طبع، گوی

چو حلوا خورد سرکه از دست شوی … نه حلوا خورد سرکه‌اندود روی

دلارام باشد زنِ نیک‌خواه … ولیکن زنِ بد، «خدایا پناه!»

گوی بردن اشاره به بازی چوگان دارد و منظور این است که زنِ زشت مهربان از زیبای نامهربان بهتر است. چنین زنی اگر سرکه از دست شوهرش بگیرد طوری آن را می‌خورد که انگار حلواست، نه مانند آن زن نامهربان که حلوا را هم با چهره‌ای سرکه‌اندود (اخمو) می‌خورد. از دست چنین زنی باید به خدا پناه برد!

 

زن بد در شعر سعدی

در ادامۀ حکایت 16 و موضوع زن از نگاه سعدی ببینیم که حضرت دربارۀ زن بد چه نظری دارد. هرجا احساس کردید که توضیحاتم کافی نیست، لطفاً بپرسید تا از کتاب‌های شرح بوستان سعدی توضیحات بیشتری را مهیا کنم.

تهی‌پای رفتن بِه از کفشِ تنگ … بلای سفر بِه که در خانه جنگ

به زندانِ قاضی گرفتار بِه … که در خانه دیدن به اَبرو گره

سفر عید باشد بر آن کدخدای … که بانوی زشتش بود در سرای

درِ خرّمی بر سرایی ببند … که بانگِ زن از وی برآید بلند

چو زن راهِ بازار گیرد، بزن … وگرنه تو در خانه بنشین چو زن

دوستان عزیزم، جایگاه زن در شعر فارسی و کلاً در جامعۀ قرن‌های پیش ایران و جهان مسئله‌ای است که باید در مطالعات تطبیقی ادبیات و جامعه‌شناسی و… با دقت بررسی شود و نمی‌توان با خواندن چند بیت شعر آن را تحلیل کرد. به‌هرحال، حتی حکیم و استادی همانند سعدی هم در چنان فضایی زیسته و پرورش یافته و نمی‌توان اشعار مرتبط با زن از نگاه سعدی را با مترهای امروز نقد کرد. همه می‌دانیم که امروز جایگاه زنان در جامعه آن چیزی نیست که در آن سال‌های دور و نزدیک بوده، و از صمیم قلب معتقدیم که موانع باقی‌مانده و اندیشه‌های متحجرانه نیز باید برداشته شود تا شاهد حضور برابر زن و مرد در تمام نقش‌های یک جامعه مدرن باشیم.

اگر زن ندارد سوی مرد گوش … سَراویلِ کُحلیش در مرد پوش

مردی که زنش حرف او را گوش ندهد باید لباس سرمه‌ای‌رنگ زنانه بپوشد. سراویل جمع سروال و معرب شلوار است. کُحل هم یعنی سرمه‌ای‌رنگ.

بر آن بنده حق نیکویی خواستست … که با او دل و دستِ زن راستست

چو در روی بیگانه خندید زن … دگر مرد گو: لافِ مردی مزن

ز بیگانگان چشمِ زن کور باد … چو بیرون شد از خانه، در گور باد

چو بینی که زن پای‌برجای نیست … ثبات از خردمندی و رای نیست

گریز از کَفَش در دهان نهنگ … که مُردن بِه از زندگانی به‌ننگ

منظور این است که وقتی می‌بینی همسرت پایبند خانه نیست، در آن زندگی ماندن خردمندانه نیست و حتی اگر لازم بود برای رهایی از دست او باید به دهان نهنگ پناه برد! مصرع آخر هم اگر به‌تنهایی خوانده شود می‌تواند یک ضرب‌المثل فوق‌العاده باشد: که مُردن به از زندگانی به‌ننگ.

بپوشانش از چشمِ بیگانه، روی … و گر نشنود، چه زن آنگه چه شوی

اگر زن حرف مرد را گوش ندهد و مرد نتواند روی او را از بیگانگان بپوشاند، پس تفاوتی میان زن و مرد وجود نخواهد داشت.

زنِ خوب و خوش‌طبع گنج است و یار … رها کن زنِ زشت و ناسازگار

پس زن خوب گنج است اما زن زیبا هم مزیت‌های خودش را دارد! این هم شعر در مورد زن بداخلاق.

 

جمع‌بندی این بخشِ زن از نگاه سعدی

حکایت 16 بوستان سعدی با بیت‌های زیر به‌پایان می‌رسد:

 

چه نَغز آمد این یک‌سخن زان دو تَن … که بودند سرگشته از دستِ زن

یکی گفت: کس را زنِ بد مباد … دگر گفت: زن در جهان خَود مباد

زنِ نو کن ای دوست هر نوبهار … که تقویمِ پارینه ناید به‌کار

کسی را که بینی گرفتارِ زن … مکن سعدیا، طعنه بر وی مزن

تو هم جور بینی و بارش کشی … اگر یک سحر در کنارش کشی

دو نفر با هم صحبت می‌کردند. اولی گفت کاش کسی زن بد نداشته باشد، دومی گفت کاش کلاً زن در جهان نباشد! «خَود» هم تلفظ قدیم «خود» خودمان است! بعد می‌نویسد که هر بهار باید زنی تازه گرفت، چون تقویم سال پیش هم امسال دیگر کاربردی ندارد. در آخر حضرت خطاب به خودش می‌گوید که بر مردی که جور زن می‌کشد طعنه نزن، تو خودت هم اگر یک سحر همسرت را بغل کنی و بقیه کارها، جور و بار او را تحمل می‌کنی!

 

یک حکایت +16!

ابیاتی که در ادامه خواهید خواند از آغاز حکایت 17 بوستان سعدی است. در این حکایت جوانی از ناسازگار بودن همسرش شکایت نزد یک پیر دانا می‌برد، و این پیر او را خیلی‌خوب نصیحت می‌کند!

جوانی ز ناسازگاری جفت … بر پیرمردی بنالید و گفت:

گرانباری از دستِ این خصمِ چیر … چُنان می‌برم کآسیاسنگِ زیر

جوان می‌گوید از دست این زن که دشمنِ غالب من است چنان در عذابم که انگار سنگِ زیرین آسیا هستم و او از بالا روی من فشار می‌آورد.

به سختی بنه، گفتش، ای خواجه، دل … کس از صبرکردن نگردد خجل

به شب سنگِ بالایی ای خانه‌سوز … چرا سنگِ زیرین نباشی به روز؟!

چو از گلبنی دیده باشی خَوشی … روا باشد ار بارِ خارش کشی

پیر دانا جوان را به صبر و تحمل نصیحت می‌کند و می‌گوید تو که شب‌ها سنگِ بالای آسیا هستی، چرا روزها سنگ زیرین نباشی؟! حالا که داری در بوستان و باغ گل برای خودت عشق‌وحال می‌کنی، باید طاقت خار گل را هم داشته باشی.

 

زن خوب از مرد بد بهتر است!

در ادامه این چند بیت را خواهیم خواند از صفحۀ 368 شرح بوستان خزائلی، که در آن حضرت سعدی مقایسه‌ای اجمالی میان زن خوب و مرد بد انجام داده است.

زنانی که طاعت به‌رغبت برند … ز مردان ناپارسا بگذرند

تو را شرم ناید ز مردیِ خویش … که باشد زنان را قبول از تو بیش؟

ولی انگار هدف حضرت مقایسه نبوده، و می‌خواسته به مردان انگیزه بدهد که با طاعت و عبادت بیشتر اجازه ندهند که زنان در مقام معنوی از آنان پیشی بگیرند!

زنان را به‌عذری معین که هست … ز طاعت بدارند گهگاه دست

تو بی‌عذر یک‌سو نشینی چو زن … رو، ای کم ز زن، لافِ مردی مزن

مرا خود چه باشد زبان‌آوری! … چنین گفت شاهِ سخن عنصری

مرا خود مبین ای عجب در میان … ببین تا چه گفتند پیشینیان:

«چو از راستی بگذری خم بود … چه مردی بود کز زنی کم بود؟»!

عذر که مشخص است: همان زمان پریود. این‌جا اشارۀ سعدی به بیتی از عنصری دلیل بر همان مطلبی است که بالاتر نوشتم، که سعدی و شعر او هم آیینۀ زمان خودش است و نمی‌توان انتظار داشت که وی در آن فضا و جامعه ناگهان تمام آموخته‌های سنتی خود و جامعه‌اش را دور بریزد و قائل به برابری حقوق زن و مر

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.