هرقدر دادگری در جهان اندیشهی سعدی، مطلوب است و سودمند، بیداد زشت است و زیان خیز. جامعهی عدالت پیشهای که سعدی آرزومند است، وقتی انسانیتر جلوه میکند که عاقبت بیدادگری در نظر گرفته شود؛ از این رو گاه از سرنوشت دو برادر سخن میرود: «یکی عادل و دیگری ظالم که اوّلی پس از مرگ پدر به واسطهی عدل و شفقت در جهان نامور شد و دیگری ستم ورزید و دشمن بر او دست یافت:»
اساس عالم مطلوب سعدی، عدا لت است ودادگستری

رعایت عدالت و دادگری اساس عالم مطلوب سعدی، عدا لت است ودادگستری یا به تعبیر او «نگهبانی خلق وترس خدای» به همین سبب نخستین و مهمترین باب بوستان خود را بدین موضوع اختصاص داده است. وی فرمانروایی را میپسندد که روی اخلاص بر درگاه خداوند نهد. روز، مردمان را حکم گذار باشد و شب خداوند
رعایت عدالت و دادگری
اساس عالم مطلوب سعدی، عدا لت است ودادگستری یا به تعبیر او «نگهبانی خلق وترس خدای» به همین سبب نخستین و مهمترین باب بوستان خود را بدین موضوع اختصاص داده است. وی فرمانروایی را میپسندد که روی اخلاص بر درگاه خداوند نهد. روز، مردمان را حکم گذار باشد و شب خداوند را بندهی حق گذار؛ زیرا معتقد است کسی که از اطاعت خداوند سر نپیچد هیچ کس از حکم او گردن نخواهد پیچید. پندهایی از زبان پدر به هرمز و نصیحت پدر به شیرویه نیز به منزلهی زمینه و طرحی است برای پدید آوردن چنین داد پیشگی و دنیایی:
شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطر نگه دار درویش باش
نه در بند آسایش خویش باش…
بر آن باش تا هرچه نیّت کنی
نظر در صلاح رعیّت کنی
الا تا نپیچی سر از عدل و رأی
که مردم ز دستت نپیچند پای
گریزد رعیّت ز بیدادگر
کند نام زشتش به گیتی سمر
از آن بهره ور تر در آفاق کیست
که در ملک رانی به انصاف زیست (بوستان، باب 1: 211- 212)
بدین ترتیب سعدی، پیشرفت حکومت را متکی بر پیوند با مردم میداند. برای استقرار عدالت، به عقیدهی او راه آن است که در هر کار صلاح رعیّت در نظر گرفته شود. اشخاص خداترس را بر مردم بگمارند و به کسانی که مردم از آنان در رنجند کارنسپارند. پیروزی در آن است که مردم راضی باشند و خوش دل. در جهان مطلوب سعدی، ستم و بیداد مذموم است؛ از این رو کیفر دادن به عامل ظلم دوست بر فرمان روا واجب مینماید (بوستان، باب 1:212). در ولایتی که راهزنان قدرت یابند لشکریان را مقصّر و مسؤل میداند. در مدینهی فاضلهی سعدی رعایت خاطر غریبان نیز به همان نسبت واجب است که ادای حق مردم بومی (همان:213). بیسبب نیست که از زبان مردی در برّ و بحر سفر کرده و ملل مختلف آزموده و دانش آموخته، بهترین صفت شهری را آسوده دلی مردم آنجا می شمارد (همان:215). جهان داری موافق شریعت، مطلوب سعدی است و کشتن بدکاران را به فتوای شرع روا میداند (یوسفی، 1369: 20).
که را شرع فتوی دهد بر هلاک
الا تا نداری ز کشتنش باک
(بوستان، باب 1: 221)
هرقدر دادگری در جهان اندیشهی سعدی، مطلوب است و سودمند، بیداد زشت است و زیان خیز. جامعهی عدالت پیشهای که سعدی آرزومند است، وقتی انسانیتر جلوه میکند که عاقبت بیدادگری در نظر گرفته شود؛ از این رو گاه از سرنوشت دو برادر سخن میرود: «یکی عادل و دیگری ظالم که اوّلی پس از مرگ پدر به واسطهی عدل و شفقت در جهان نامور شد و دیگری ستم ورزید و دشمن بر او دست یافت:»
شنیدم که در مرزی از باختر
برادر دو بودند از یک پدر…
مقرّر شد آن مملکت بر دو شاه
که بیحدّ و مر بود گنج و سپاه
به حکم نظر در به افتادِ خویش
گرفتند هر یک یکی راه پیش
یکی عدل تا نام نیکو برد
یکی ظلم تا مال گرد آورد
یکی عاطفت سیرت خویش کرد
درم داد و تیمار درویش خورد…
سرآمد به تأیید ملک از سران
نهادند سر بر خطش سروران
دگرخواست کافزون کند تخت وتاج
بیفزود بر مرد دهقان خراج…
چو اقبالش از دوستی سر بتافت
به ناکام دشمن بر او دست یافت …
(بوستان، باب 1: 231-230)
در حکایت دیگر ناخشنودی مردم از حکمرانی که ظلم پیشه بود، نموداری دیگر از این شقاوت است (بوستان، باب 1: 247) وحال آنکه خوش دلی و دعای زیر دستانِ از بندِ محنت رسته کافی است بزرگی را از بیماریِ صعب برهاند. در بوستان هر چیز موجب هشیاری است و انتباه، خاصّه از تحوّل و انتقال حشمت و نعمت فراوان یاد میشود. جایی کلّهای با مردی در سخن است که من روزی فرماندهی داشتم (یوسفی، 1369: 21).
شنیدم که یک بار در حِلّهای
سخن گفت با عابدی کلّه ای
که من فرّ فرماندهی داشتم
به سر بر کلاه مِهی داشتم
سپهرم مدد کرد و نصرت وفاق
گرفتم به بازوی دولت عراق
طمع کرده بودم که کرمان خورم
که ناگه بخوردند کرمان سرم
(بوستان، باب 1: 233)
دادگری پادشاه باید آن حد باشد که تمام زمین در سایهی او، احساس امنیّت کند همچوخلق در شکم مادر و این امر ممکن نیست مگر در حمایت صاحب دلان و با یاری دست همّت مردان و نیز با سر بر آستانهی حق گذاشتن به هنگام شب و جهان داری عادلانه به هنگام روز (قصاید: 751).
سعدی در جهان ایده آل خود سیره ی حکمرانی کسانی را میستاید که همه به زیر دستان میاندیشند و رعایت جانب آنان. چنانکه از فرماندهی دادگر یاد میکند که همیشه قبایی ساده داشت و بیش از هر چیز به فکر آسایش دیگران بود:
شنیدم که فرماندهی دادگر
قبا داشتی هر دو روی آستر
یکی گفتشای خسروی نیک روز
ز دیبای چینی قبایی بدوز
بگفت این قدر ستر و آسایش است
وز این بگذری زیب و آرایش است
(بوستان، باب 1: 221)
یا عمر بن عبدالعزیز که در خشکسالی، نگین گران بهای انگشتری خود را فروخت و بهایش را به درویش و مسکین و محتاج داد:
یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند ز ابن عبدالعزیز
که بودش نگینی در انگشتری
فرو مانده در قیمتش جوهری…
قضا را در آمد یکی خشک سال
که شد بدر سیمای مردم هلال…
بفرمود و بفروختندش به سیم
که رحم آمدش بر غریب و یتیم
به یک هفته نقدش به تاراج داد
به درویش و مسکین و محتاج داد…
(بوستان، باب 1: 224)
در کتاب نصیحةالملوک نیز سخنانی در مورد عدل ذکر شده از جمله:
«حاکم عادل به مثال دیوار محکم است هرگه که میل کند بدان که روی در خرابی دارد.»
(نصیحه الملوک:880)
«پادشاهی که عدل نکند و نیک نامی توقّع دارد بدان ماند که جو همی کارد و امید گندم دارد.»
(همان: 884)
همچنین اردشیر میگفت: «شاه باید داد بسیار کند که داد، مایهی همهی خوبیهاست و مانع زوال و پراکندگی ملک است و نخستین آثار زوال ملک این است که داد نماند و چون پرچم ستم به دیارِ قومی بجنبد، شاهینِ داد با آن مقابله کند و آن را واپس زند» (مروج الذهب مسعودی:239).
در مورد پادشاه دادگر احادیثی نیز وجود دارد از جمله: «السُلطانُ ظِلُ الّٰلهِ فی الارضِ یَأویٰ اِلَیهِ کُلُّ مظلومٍ»؛ «پادشاه دادگر، سایهی خداوند بر روی زمین است که هر ستم دیدهای به او پناه میبرد» (دامادی،1371: 114).
در شعر فارسی آمده است که:
مصطفی فرمود: «شاه دادگر، سایهی خداست»
اینک این برهان گرت بایست برهان داشتن
(دهخدا، 1370: 989)
برچسب ها :عصر زنگی.سعدی.عدالت و دادگستری
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0