تاریخ انتشار : یکشنبه 13 آوریل 2025 - 23:08
کد خبر : 1850

تلخ ترین حادثه ی تاریخ عشایر بهمئی

تلخ ترین حادثه ی تاریخ عشایر بهمئی

در بیست و هفتمین روز از اولین ماه بهار سال ۱۳۷۷ در حال کوچ به سمت محل سکونت تابستانه خود در صحرای سردسیر سرقوچ در ارتفاعات منطقه شاه منگشت بودند ک اسیر برف و باران سنگین شدند و ۹ تن از آنها جان به جان آفرین سپردند

 

در بیست و هفتمین روز از اولین ماه بهار سال ۱۳۷۷ در حال کوچ به سمت محل سکونت تابستانه خود در صحرای سردسیر سرقوچ در ارتفاعات منطقه شاه منگشت بودند ک اسیر برف و باران سنگین شدند و ۹ تن از آنها جان به جان آفرین سپردند/ نویسنده : محمد آرزو

 

 

 

سالروز تلخ ترین حادثه ی تاریخ عشایر بهمئی
حادثه ناگهانی و پیش بینی نشده ای ک قلب طایفه ی خلیلی را مورد هدف قرار داد.
عشایر طایفه خلیلی ک محل سکونت آنها در شهر صیدون خوزستان بود
در بیست و هفتمین روز از اولین ماه بهار سال ۱۳۷۷ در حال کوچ به سمت محل سکونت تابستانه خود در صحرای سردسیر سرقوچ در ارتفاعات منطقه شاه منگشت بودند ک اسیر برف و باران سنگین شدند و ۹ تن از آنها جان به جان آفرین سپردند.
این قربانیان ک همگی از تیره ولی‌محمد از طایفه خلیلی بودند روز ۷۷/۱/۲۶
از صحرای مرغزار در منطقه شاه منگشت ب سمت ارتفاعات کوهستان و صحرای سرقوچ حرکت کردند و با پیمودن مسیر سخت و طاقت فرسا ب همراه دام خود و گذر از منطقه تاگک به منطقه گندمکار رسیدند.
آنها ک بسیار خسته شده بودند تصمیم گرفتند شب را در منطقه گندمکار سپری کنند.
پس از استراحتی کوتاه و سپری کردن شبی سرد در گندمکار ، صبح روز پنج شنبه
۱۳۷۷/۱/۲۷ آنجا را به سوی سکونت گاه عشایر در صحرای سرقوچ ترک کرده اند.
ناگهان در مسیر حرکت آنها آسمان خشمگین ، تصمیم گرفت خشمش را بر سر عشایر خسته و بی پناه خالی کند.
ب یک باره هوا ابری شد و ابرهای سیاه روشنی آسمان را محو کرده بودند.
رعد و برق شروع شد و طوفان شدیدی از برف و باران همراه با وزش باد سرد و شدید شروع شد عشایر راه بازگشتی نداشتند.
و در واقع قبل از اینکه اسیر برف شده باشند اسیر غرور خود شده اند و باور نمی‌کردند ک گرفتار همچین حادثه ای شوند.
آنها تصمیم گرفتند ب مسیر خود ادامه دهند
شدت بارش برف دوچندان شد ناگهان یکی از آنها ک نجات افروغ نام داشت و از آنها کمی عقب تر بود بر زمین افتاد و از شدت سرما آرام آرام جان سپرد.
پیمودن این مسیر سخت ، بسیاری از انرژی بدن آنها را گرفت و گرسنگی نیز درد دوم آنها شد و توان استفاده از اندک آذوقه خود را نیز نداشته اند.
بقیه آنها چند صد متر جلوتر رفتند ک هر کدام یک ب یک تنشان مقاومت خود را از دست داده و بر زمین افتاده اند و آرام آرم از شدت سرما یکی پس از دیگری جان سپردند.
و از طرفی نیز خرس ها ب گوسفندان آنها حمله کردند و تعداد زیادی از گوسفندان را دریدند.
تعداد آنها ک ۱۴ تن بود ، ۵ تن از آنها که به غارهای آن اطراف پناه بردند و زنده ماندند که ۲ تن از آنها کودک شیرخوار بودند به طور معجزه آسا زنده ماندند.
که یکی از این دو کودک پدر و مادرش نیز در این حادثه جان سپرده اند اما خودش در آن سرمای شدید زنده ماند.
و ۲تن از ۵ تن زن و یکی از آنها مرد بود.
یکی از دختران که به غاری پناه برد و در خاطرات دردناک خود گفت شاهد جانسپاری تک تک قربانیان بوده ام و موقعی که به غار پناه برده بودم خرس‌ها پس از دریدن گوسفندان به سمت اجساد قربانیان آمدند
که من بدجور آشفته و گریان شده بودم اما ب آنها آسیب نزدند و از کنار اجساد گذشتند و من تاصبح روز بعد در آن غار از شدت سرما ، ترس و وحشت به خود میلرزیدم و گریه و شیون میکردم و انگار تمام دنیا بر سرم آوار شده بود.
طوفان بهاری روز بعد تمام شد و آن دختر ک مهتاب نام داشت صبح روز بعد از غار بیرون آمد و ب سمت خانواده های سادات حسینی ک همسایه عشایر بهمئی بودند رفت و با شیون و گریه و زاری امداد خواهی کرد ک سادات حسینی ک ب محل حادثه نزدیک بودند ب کمک او شتافتند و سنگ تمام گذاشتند.
در آن زمان ک تلفن ب صورت امروزی در دسترس نبود
این خبر تلخ پس از ساعتها ب کمک مردم غیور غیور سادات حسینی ب دهدز و سپس از مخابرات دهدز با تماسی خبر ب صیدون رسید.
سراسر خلیلی ها را عزا و ماتم فرا گرفته بود.
هر نقطه ای از خاک صیدون از هر خیابان هر کوچه و هر خانه گذر میکردیم صدای شیون و زاری تمام شهر را فرا گرفته بود.
افراد زیادی از طوایف مختلف بهمئی به صورت گروه چند نفره پس از گذر از جاده پر پیچ و خم و مرگبار شاه منگشت خود را با زحمت فراوان به منطقه مرغزار شاه منگشت رساندند و پیاده عازم سرقوچ شدند.
مسیری بسیار سخت و کوهستانی در سرمای شدید و پس از ساعت ها کوه پیمایی به اجساد قربانیان رسیدند.
لحظه تلخی بود ک دل هر بیننده را به درد می آورد همه شیون ، گریه و زاری میکردند.
و سرانجام پس از سه روز از آن حادثه تلخ جانباختگان حادثه ب کمک دلاورمردان سادات حسینی ده چمن و ساکنین آن منطقه و با کمک فراوان بخشدار وقت دهدز آقای محمد نریموسایی،از سرقوچ به دهدز و از دهدز به صیدون انتقال یافتند و در شهر صیدون با حضور پرشور طوایف بهمئی و ایلات همسایه در یک مراسم باشکوه به خاک سپرده شدند.

 

روحشان شاد و یادشادشان جاودان باد.
اسامی جانباختگان این حادثه دلخراش
یدالله آغل
و دخترش زیبا
و دو تا از دختران پسرش به نام های کبری وصغری.
نجات افروغ
و برادرش رضا افروغ
و قدم خیر خسرونژاد زن رضا افروغ
حبیب الله آیین فر
عیدی افروغ

 

نویسنده : محمد آرزو

 

 

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 3 در انتظار بررسی : 3 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.